به گزارش خبرنگار پایگاه خبری سازمان مدیریت و برنامه ریزی استان تهران، صبح دوشنبه 13 آبان ماه، نعمت اله ترکی پس از بازدید از 2 اداره منطقه ای ثبت احوال، با حضور در اداره کل ثبت احوال استان، از سند هویتی شهید دانش آموز" محمود رضا استاد نظری" رونمایی کرد.
این شهید دانش آموز که به عارف 16 ساله مشهور است، در 11 اردیبهشت سال 1348در تهران در خانواده ای متمکن متولد شد. پدرشان در نظر داشت او را به کشور سوئد بفرستد اما وی مقصدش را جهاد در راه خدا انتخاب کرد و در کنار سایر رزمندگان گردان حمزه لشکر 27 محمد رسول الله (ص)، راهی جبهه شد. شهید محمود رضا استاد نظری سرانجام در 24 بهمن 1364 در عملیات "والفجر" منطقه فاو در سن 16 سالگی به آرزویش که همان شهادت بود رسید.
دست نوشته های زیبا شامل مناجات و وصیت نامه از این شهید 16 ساله به جا مانده که نشان می دهد با وجود سن کم، سلوک عارفانه و خلوتی عاشقانه با معبود داشته است.
* در ذیل قسمتی از مناجات این شهید عارف را می خوانید:
آقا؛
دوست دارم گوشه ای بنشینم و زیر لب صدایت کنم. چشمانم را به نقطه ای خیره کنم، تو هم مقابلم بنشینی و متوجه ات شوم. هی نگاهت کنم. آنقدر که از هوش بروم. بعد به هوش بیایم و ببینم سرم روی دامن شماست. حس کنم بوی خوش از نسیم تنت به مشامم می خورد. آن وقت با اشتیاق در آغوشت بگیرم و بعد ... تو با دست های خودت، اشک های مرا پاک کنی . .
مولای من؛
سرم را به سینه ات قرار دهی، موهایم را شانه کنی. آن وقت احساس کنم وصال حقیقی عاشق و معشوق روی داده. بعد به من وعده شهادت بدهی. آن وقت با خیال راحت در آتش عشق مثل شمع بسوزم و آب شوم، روی دامانت بریزم و هلاک شوم و جان دهم...
دوست دارم وقتی نگاهم می کنند و باهام گرم می گیرند و میل با هم بودن را دارند، احساس غرور و خودپسندی و بزرگی و خوب بودن و برتری نکنم. در عوض بترسم و شرم کنم از آن روزی که پیش همین دوستان پرده را بالا زنی و مرا پیش چشم پاکشان افشا کنی. آن وقت من از خجالت بگویم: یا لیتنی کنتُ ترابا ... ای کاش من خاک بودم ...
خدایا؛
به من لیاقت خوب بودن دادی و این طور بین دوستان نشانم دادی، پس لیاقت حقیر شمردن خود در مقابل آن بزرگان را هم بده تا گمراه نشوم ...
خدایا؛
من از روشنی روز فرار کردم و به سیاهی شب پناه آورده، به این امید که در پناه تو باشم و با تو درد دل کنم ... مرا از تاریکی شب چه باک و ترس که سیاهی را در درون سینه ام دارم و در تاریکی شب می نشینم که در تاریکی، سیاهی قلبم را پاک کنی.
پس خدا؛ برای خلاصی از این هوسها، تو مزه عبادتت را به من بچشان که بالاترین و شیرین ترین مزه هاست...
*همرزم این شهید درباره اش نوشته است؛
روز اول که با آن قد کوتاه و هیکل لاغر در گردان دیدمش، رفتم تو نخش، آنقدر کم سن و سال بود که هنوز موهای صورتش نرسیده بود. بچه ها می گفتند پدرش از مال و منال دنیا هیچ چیز کم ندارد؛ با خانه ویلایی خیلی خوبی در یک باغ چند هزار متری در یکی از مبل فروشی های معروف بالاشهر!
اهل کبر و غرور نبود، اما تو شیطنت دست همه رو از پشت بسته بود. با صورت خندان، با همه گرم می گرفت و اوقات فراغتش را با کتاب می گذراند. آنقدر به درس های حوزوی علاقه داشت که دبیرستان را نیمه کاره رها کرده و به حوزه رفته بود.خانواده اش می خواستند محمود را بفرستند پیش خواهرانش که در سوئد زندگی خوبی داشتند، همه مقدمات را جور کرده و حتی بلیط هواپیما هم برایش گرفته بودند ولی محمود راضی به رفتن نشده بود.
او که در خانه، مستخدم ها برایش غذا می آوردند، اینجا ظرف هایش را می شست و افتخار می کرد که خادم الحسین (ع) شده است. او به همراه برادر دو قلویش به جبهه آمده بود. برادرش در عملیات زخمی شد و محمود رضا در دسته یک گردان حمزه لشکر 27 محمد رسول الله (ص) بود که شهید شد.
ترکش، چهره قشنگ او را بهم ریخته بود ولی خنده او را هرگز! او میهمان امام حسین (ع) شده بود.
*این عارف 16 ساله در بخشی از وصیت نامه خود نوشته بود:
خدایا شیطون با آدم نقد معامله میکنه، میگه تو گناه کن و من همین الان مزش رو بهت میچشونم، ولی تو نسیه معامله می کنی، میگی الان گناه نکن و پاداشش رو بعدا بهت میدم. خدایا بیا و این دفعه با من نقد معامله کن!
*ایجاد گنجینه اسناد مفاخز و نامداران استان تهران
براساس این گزارش، حسین زین الصالحین مدیرکل ثبت احوال استان تهران پس از رونمایی از سند هویتی این شهید گفت: بزودی گنجینه ای از اسناد هویتی مفاخر، مشاهیر و نامداران استان تهران را در ثبت احوال استان ایجاد می کنیم.